شهید محمد حسین کلپی شالی - نمایش محتوای تولیدات ویژه
شهید محمد حسین کلپی شالی
شهید محمد حسین کلپی شالی
Loading the player...
این شهید بزرگوار در روز هفدهم شهریور ۱۳۴۸، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش رجبعلی، کشاورز بود و مادرش دولت (فوت۱۳۶۲) نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سوم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به دست و پیشانی، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
فرازی بر وصیت نامه شهید بزرگوار : بسم الله الرحمن الرحیم. «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون». (آل عمران/ ۱۶۹) گمان نکنید آنهایی که در راه خدا کشته شدهاند، مردهاند؛ بلکه زندهاند در پیش خدا روزی میخورند. با حمد و سپاس خداوندگار جهان، شهادت میدهم به پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) و ائمهی معصومین (ع)، بالاخص حجت بن الحسن، امام زمان (روحی فداه). با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، ابراهیم خلیل زمان، بت شکن دوران، یادگار خاتم پیغمبران، امید مؤمنان، یاری کنندهی اسلام و قرآن و درهم کوبندهی کاخ ستمگران، رسوا کنندهی ابرقدرتان، سرکوب کنندهی شیطان، افتخار اهل ایمان، روشنگر رزمندگان، سند خون شهیدان، حسین زمان، پیر جماران، یعنی «امام خمینی» (س)، نایب امام زمان (عج).
با درود و سلام به ملت شهیدپرور ایران، خصوصاً مردم شهیدپرور «شال» و رزمندگان پرتوان. آری، ای یاران و ای امت حزب الله! این آخرین پیامی است که در واپسین لحظات عمرم و در بهترین شرایط و در جایی در جبههی حق علیه کفر که میجنگیم، بر صفحهی کاغذ میآورم و شاید وصیتنامهای است که مینویسم. امت مسلمان! همان گونه که ما در جبهه میجنگیم، شما نیز در جبههی داخلی با منافقین و جنود شیطان مبارزه کنید و با وحدت خود، مشت محکمی بر دهانیاوه گویان بزنید و پیرو اسلام و رهبر عظیم الشأن، خمینی عزیز باشید. وای بر کسانی که از خط امام - که همان خط اصیل اسلام است- منحرف شوند.
پدر مهربانم! چون وظیفهی هر مسلمانی است که قبل از شهادت یا مرگ، وصیتنامهی خویش را تنظیم کند، من نیز این چند سطر را با اشک چشم و آه دل و با قلم عشق و مرکب خون و با عشق حسینی مینویسم، تا شاید فانوسی باشد برای ره گمکردگان و سندی برای عاشقان خداوند. آری، پدر! من آمدم تا به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین (ع)، سالار شهیدان لبیک گویم و کربلای امام حسین (ع) را با چشم خود در کربلای خوزستان ببینم.آری، پدر! من آمدم تا با آمدنم بگویم: «ما اهل کوفه نیستیم؛ حسین (ع) تنها بماند.» من آمدم تا این حصار پر ننگ و ذلت بعثیها و این کاخ برافراشته شده به قیمت جان و مال و خون مظلومان عراق را با کمک یاران شبشکن درهم شکنم و پرچم «لا اله الا الله» را در عراق به اهتزاز در آورم و صحن مطهر امام حسین (ع) را آب و جارو کنم و نماز جمعه را به امامت امام امت، روح خدا برگزار نمایم.
آری، ای امت حزب الله و شهیدپرور شال! از شما تقاضا میکنم روحانیت و ولایت فقیه را تنها نگذارید و به سفارشهای امام گوش کنید و کمک به جبهههای حق علیه باطل را فراموش نکنید. برادران و خواهران و ای کسانی که راهنمایان خوب و مهربانی برای من بودید! شما هم نقش پدر را برای من ایفا کردید. برادرانم و خواهرانم! نمیدانم با چه زبانی از شما تشکر کنم. امیدوارم اگر از من بدی دیدهاید، عفو کنید.
از شما میخواهم برای من گریه نکنید و برای امام حسین (ع) گریه کنید. ای مادر عزیز و گرانمایهام و ای کسی که مرا تربیت کردی و شیر پاک به دهانم گذاشتی! تنها چیزی که میتوانم بگویم این که تمام وجودم، قلبم، روحم، خونم و اعضای بدنم از عشق لبریز است.
«ای مادر خوب و مهربانم/ ای مهر تو روح و جسم و جانم/ ای حور جهان و کوثر من/ شد حجله بخت سنگر من/ شد چون گل لاله پیکر من/ بود آرزویت که من شوم شاد / از لطف کنی مرا تو داماد / دیدی که مراد من خدا داد / شد لاله سرخ پیکر من / شد چون گل لاله پیکر من / دامادی من به سنگرم شد» .
ای پدرم! ناراحت نباش؛ چون فرزند یک امانت است. این امانتی که خدا به شما داده و هر وقت که باشد، از دست شما میرود؛ پس چه خوب است این امانت در راه خدا داده شود و در راه اسلام، میهن و دفاع از وطن اسلامی کشته شود. برادران و خواهرانم! از شما خواهش میکنم برای من گریه نکنید. از شما میخواهم بچههای یتیم را نگه داری کنید؛ چون مادر ندارند.. درس خود را بخوانید تا با درس خواندن خود مشت محکمی بر دهانیاوه گویان بزنید. یار حزب الله و انقلاب و اسلام بوده و در راه خدا گام بردارید. «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی (س) را نگهدار». ۲۰/۰۳/۱۳۶۶. محمدحسین کلپی شالی